محل تبلیغات شما

قله های مه گرفته



سلام بر شما خوبان!

این روزها دیگر کسی وبلاگ نمی نویسد! و من خیلی از دوستان وبلاگ نویس را گم کرده ام! این روزها ما بزرگ شده ایم و میانسال و مشکلات ما نیز با خود ما بزرگ شده اند! اونقدر بزرگ که پنج ماه نتونی به طبیعت دلخواهت بری! البته ناشکری هم نمی کنم!! شاید همین ۵ ماه هم حالا به خیلی دلایل برای بعضی آرزو باشه

شاید از تیترم تعجب کنید! اصلا قله ای به اسم پرچنان حتی برای خیلی از کوهنوردان نا آشناست چه برسه به اینکه بخواهند اطلاعاتی از آن داشته باشند. به لطف یکی از دوستان مجازی ، آقای مجید ملک محمدی، امسال با این کوه زیبا آشنا شدم. هیچوقت بعضی آمار اونقدر که برای بعضی مهمه برای من مهم نبوده! مثلا این که ارتفاع دقیق یک قله چقدره یا در کدوم استان قرار داره و . چیزی که خیلی ها سرش دعوا دارند. اما پرچنان چند نکته داره که وقتی همزمان بهش توجه کنی برات جالب می شه!

۱- ظاهرا بر خلاف تصور خیلی ها و حتی بر خلاف درج در منابع بلندترین قله البرز شرقی نه شاهواره، نه میشینه مرگ و .

۲- پرچنان یک ۴۰۰۰ متری واقعیه و نه سه هزار و نهصد و اندی!

۳- از همه اینا جالبتر این که با وجود قرار داشتن مسیرهای صعود شناخته شده به این قله در استان مازندران، اما به شهادت گوگل قله در استان تهران قرار گرفته که بسیار جالبه!!

اما اینکه چرا این قله را علم کوه نامیدم! خوب کوههای شاخص در دنیا به دلیل اهمیت و ارزشی که دارند اسمشون برند می شه و کوهی که شباهت هایی به اون ها داشته باشه را با همون نام یاد می کنند! مثلا به علم کوه یا اشتران کوه آلپ ایران می گویند. یا قله قدم گاه را با نام علم کوه سمنان یاد می کنند! با این حساب با توجه به قرارگیری قله در استان تهران و صعب العبور و دیواره ای بودن نام علم کوه تهران چندان هم بی راه نیست!!

در مورد این قله گزارش های مفیدی در اینترنت قرار گرفته که بنده هم قصد تکرار اون ها را ندارم و تنها به خلاصه برنامه و نکات مهم اشاره می کنم.

این قله در نزدیکی روستاهای چرات در منطقه سواد کوه و نشل در نزدیکی جاده هراز واقع شده. شناخته شده ترین مسیر صعود این قله روستای دورافتاده و بکر چرات در انتهای منطقه آلاشت می باشد. قلم قادر به وصف طبیعت و زیبایی چرات نیست! دسترسی به این روستا نیز چندان راحت نیست و چندین کیلومتر جاده خاکی دارد که حین بارندگی تردد را تا حدودی دشوار می کند.

با گذر از تنگه ای زیبا در جنوب غرب روستا و ادامه دادن دره نارم و گذر از طبیعت بکر و سرسبز در کنار رودی پر آب، به دو گوسفند سرا می رسیم. دومی که در ارتفاع ۳۲۰۰ قرار گرفته می تواند محل نسبتا مناسبی برای کمپ باشد! البته در فصل تابستان چالش گله و سگ های آن یک مسأله جدی برای یک کمپ راحت هستند. با کمی جستجو می توان در این دره وسیع جاهای بهتری پیدا کرد!

در تعطیلات هفته اخیر به دلیل شرایط بارندگی و مه منطقه که اغلب ارتفاعات البرز را در بر گرفته بود مسیریابی و بررسی منطقه با مشکل مواجه بود و اگر track مسیر نبود عملا اجرای برنامه غیر ممکن می شد!! به جهت بدی شرایط جوی و عدم امکان ارزیابی به ناچار نزدیک گله کمپ انفرادی را برقرار کردم!!

هنگام شب باران، تگرگ و رعد و برق به مه اضافه شدند و شرایط کمپ دلپذیر تر از قبل! خدا رو شکر چادرم رو سفید از چالش بیرون اومد!

ساعت ۷ صبح استارت برای قله و منطقه همچنان مه آلود. بعد از گوسفند سرا و در فاصله کوتاهی از ادامه دره یک یال را که در سمت راست دیواره های قله قرار دارد بالا می کشیم! اصلی ترین چالش این مسیر وجود رگه های صخره ای قطور در میانه این یال است که پیدا کردن مسیر مناسب حتی با فایل جی پی اس آن هم در یک هوای مه آلود را کاملا مشکل می کند‌. اگرچه این صخره ها چندان فنی نیستند و از جاهای مختلفی راه می دهند ولی مسیریابی نامناسب می تواند زحمت ما را زیاد کرده و خطراتی داشته باشد!

کمی بالاتر از این صخره ها به خط الراس و سپس گردنه ای زیر یال نهایی می رسیم. این جا تقریبا تنها زمانی از برنامه بود که هوا در ارتفاعات کمی باز شد و می شد تا حدودی دورنمای منطقه خصوصا رخ شرقی بام ایران را به تماشا نشست!!

رسیدن به این گردنه به معنی پایان سختی صعود است چرا که در زمانی کوتاه با کمک پاکوب های مشخص آن از فراز دیواره ها می توان پای بر قله نهاد!! متاسفانه شکوه و عظمت پرچنان در زیر مه پنهان شده! شرایط جوی متغیر است و باید سریع به پایین برگشت! اگر عمری باقی باشد پرچنان را در یک روز آفتابی صعود خواهم کرد تا حسرت این برنامه را جبران کنم!!

موفق و شاد باشید!!


سلام! به سبک سال های اخیر و ماه تیر فیل یاد هندوستان کرد و یکبار دیگر راهی وارنگرود در جاده دیزین گردید!! این بار قوم ظالمین جاده فشم دیزین را به جد بسته بودند! حال این به بهانه جاده نا ایمن بود یا بهانه ای برای منفعت عده ای ژن خوب قلیل الله اعلم! در هر حال نتیجه این شد که در یک صبح جمعه وسط تعطیلات از جاده کرج و چالوس تا وارنگرود مسیر یکساعت و نیمه، شش ساعت به درازا کشید و شیرازه برنامه می رفت که از هم بپاشد!! اما نه! مگر می توان از عشق آزاد کوه گذشت؟!!

ساعت اندی از ۱۲ ظهر گذشته و من در زیر آفتاب گرم مسیر طولانی با باری سنگین بر دوش می پیمایم! هیچ ی اضافه ای جایز نیست، چون بهتر است قبل از گاه غروب برای برپایی سر پناه به میعاد گاه عاشقان کنار برکه عاشقی (کمانکوه!!) رسیده باشم! اما دره وارنگرود همیشه مهربان بوده و حتی ظهر تابستانش نیز با باد خنک و جان فزا همراه است! او نمی گذارد به این مهمان مشتاق در راه مانده سخت بگذرد! منزل ها را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارم. دره شیر کمر، محیط بانی، گردنه سوتک، گردنه اول و دوم کمان و بلاخره دشت و برکه کمانکوه!! سعی کردم با کمترین اتلاف وقت به اینجا رسیده باشم. البته کوله سنگین دو روزه، استراحت شب قبل!! و مشکلات راه و جاده اثر خود را گذاشته و بیش از معمول خسته و پریشان شده ام! این است سزای عاشقی .

اندکی تا غروب مانده و در خنکای سایه سار آزادکوه سقفی روی سر خود برقرار کرده و در همسایگی دیگر عاشقان به داخل کیسه خواب سریده و با بالا انداختن دو قرص به خواب فرو رفتم!! شب به صبحگاهان رسید و حالا فرصت بهتری برای دیدن مناظر فراهم بود. حظی برده و چند قاب خاطره ثبت کرده و این بار به قصد چکاد یخچال راهی مسیر جدیدی شدم!!

خط الراس کمانکوه تا یخچال چون دژی نفوذ ناپذیر به نظر می رسد که از هر سو با صخره ها و یخچال های پر شیب احاطه شده! نه فایل مسیری داشتم و نه تجربه قبلی!! لذا باید با اتکا به حواس شش گانه تلاش می کردم! به سوی یال بالا کشیدم و به سمت صخره های شمالی قله حرکت کردم. تلاش از این مسیر بی فایده می نمود! به کمک دوستی که در مسیر توفیق آشنایی اش دست داد، به سمت یال شرقی کوه را دور زدیم! بعد از تراورس دهلیز شمال شرقی مشرف به دره ناحیه روی یال شرقی سوار شدیم! بدنم خسته بود و ذهنم مردد! لذا از دست به سنگ آخر منصرف شدم و روی یخچال را از کمی دورتر بوسیدم!!

بازگشت یک برفچال پر شیب و عمیق تراورس شد! تنها کار لازم نگاه نکردن به پایین شیب و فکر نکردن به عواقب سر خوردن احتمالی بود!!! پرونده این تلاش بسته شد و به کمپ بازگشتم!

گاه بازگشت هوس ماجراجویی دیگری کردم! بعد از گردنه اول کمانکوه به جای تراورس، مستقیم به دشت و دره شرقی سوتک سرازیر شدم!! دشتی بود بسیار زیبا، بکر، پر آب و پر گل! و در پس آن دره ای تنگ و پر شیب، پر آب و باز هم بکر! رد پاهای مبهم کمک بزرگی بود برای عبور از این آبشار دره بد قلق!! به هر روی به سلامت از این ماجرا گذشته و با کمی ماجرای دیگر با سگ های دره وارنگرود در آغاز شبانگاه شنبه و آخر تعطیلات پای سالار جاده ها رسیدم!!

خوشبختانه برگشت به دور از کور گره های ترافیکی و با جاده یکطرفه راحت به منزل رسیدم!

تصاویر این عشق بازی را در کانال و صفحه اینستاگرام دنبال کنید:

climbinhaze@


سلام به شما!

در هفته های اخیر فرصت مناسبی برای کوهنوردی مهیا بود. ماه خرداد طبیعت کوهستان در اوج سرسبزی و زیبایی است و بهترین فرصت برای گام گذاشتن در دامان طبیعت! هوای نسبتا پایدار کشور در این روزها نیز مزید بر علت می شود. بارش های ابتدای بهار امسال اگرچه ادامه دار نبود اما سبب طراوت و زیبایی مضاعف طبیعت لااقل در دامنه های البرز شده است! همچنین ذخیره مناسب برف سبب وجود بقایای برف های زمستانی و بهاره در جای جای کوهستان شده است. همه این ها مزیت کوهنوردی در این آخرین روزهای بهار سال جاری است!

۱۶ خرداد امسال برنامه ای داشتیم به قله ارفع کوه از روستای ارفعده. بعد از کمی جر و بحث با اهالی روستا در مورد پارک خودرو که ظاهرا دل پری از توریست ها هم داشتند و این روی برخوردشان اثر منفی گذاشته بود!!! مسیر نرمال جنگل و قله ارفع را پیش گرفتیم! هوای پایدار و بیش از حد گرم و همچنین اخلال در خواب ناشی از ماه رمضان روی ریتم بدنی اثر گذاشته و با کندی محسوس مواجه شده بودم! در هر حال خود را به قله و طبیعت بسیار زیبای پیرامون آن رساندیم و با استراحت و تجدید قوا در جان پناه قله روز خوبی را به پایان رساندیم! هر چند حین بازگشت در نزدیکی دماوند و جاجرود با مواجهه با خیل رانندگان IQ بالای ۱۳۰ که با کشف بی راهه ها و آفرود حاشیه جاده کوهی از خاک را به آسمان برده و سبب ایجاد کور گره ترافیکی شده بودند!!

اما در جمعه گذشته در حالی که راجع به مکان و نوع برنامه تردید داشتم، دقیقه ۹۰ با خانواده عازم شهر دماوند و دریاچه تار شدیم! اساسا از ابتدا برنامه ای برای کوهنوردی نداشتم. اما با رسیدن به منطقه و قرار گرفتن در طبیعت و آب و هوا و مناظر و . یک آن هوس صعود قله زرین کوه به سرم زد! از آن جایی که برنامه قبلی وجود نداشت طبعا تمهیداتی هم پیش بینی نشده بود! لذا در سبکی جدید با یک جفت صندل و دست خالی راهی مسیر شدم!! خوشبختانه مسیر صعود پاکوب و تا حد زیادی مشخص بود و آمادگی ناشی از برنامه هفته قبل و همچنین هوای لطیف و ایده آل سبب شد که کمتر مشکلی حس کنم و بتوانم به راحتی صعودی به این قله خاطره انگیز و زیبا پس از سال ها داشته باشم. مسیر برگشت هم تقریبا راحت طی شد و به جز شیب تند انتهای مسیر مشکل خاصی وجود نداشت! به هر حال سبک سبکبار و سرعتی برای قله ای که اکثر مسیر را با ماشین پیموده ایم و در شرایط ایده آل سبکی برای کوهنوردی است، که می تواند بسیار لذت بخش هم باشد!

گاه بازگشت مشکل رانندگان IQ بالا باز هم تکرار شد. به هر حال زندگی در کشوری که مردم آن ضریب هوشی بالا و البته وجدان و اخلاقیات بالاتری دارند چنین مشکلاتی هم در بر دارد!!

تصاویر برنامه ها در: climbinhaze@

سالم و شاد باشید!


سلام به خوانندگان گرامی!

فصل بهار یکی از فصل های ایده آل برای دوچرخه سواری است. هوای خوب و مناظر زیبای طبیعت همه چیز را مهیای یک برنامه دلچسب خواهد کرد! امسال سعی کردم تمرینات خود را زودتر و جدی تر از همیشه آغاز کنم. حتی وسط هفته از تمرین غافل نبودم.

اما برنامه سرخه حصار خیلی سریعتر از آن چه فکرش را می کردم برنامه ریزی شد! با یک جستجو و پیدا کردن یک مسیر در سایت ویکی لاک، برنامه شکل گرفت. تنبلی برای بستن باربند و بردن ماشین پای مسیر باعث شد سختی رفتن از خانه تا خانه با دوچرخه را به جان بخرم و اینجوری برنامه حسابی جدی می شد! یه وقتایی تنبلی چه ها که نمی کنه!!

مسیر مورد نظر از درب شرقی پارک سرخه حصار آغاز شده و با عبور از ده ترکمن و بخش هایی از محدوده حفاظت شده، مجددا به نقطه شروع بازمی گشت. مناظر زیبا و چشم نواز و طبیعت سر سبز و پر گل بهاری باعث می شد که بتوان هوای گرم روز سیزدهم دومین ماه سال را نادیده گرفت! نکته جالب زندگی ترکمن ها، که گاهی با لباس محلی تردد می کنند، در این روستا و در بیخ گوش پاییتخت است!

در حین عبور از محدوده تحت حفاظت با یکی از محیط بانان زحمت کش پارک مواجه شده و بابت ورود به منطقه مورد عتاب قرار گرفتم! اگرچه نتوانستم بفهمم که دوچرخه من برای محیط زیست مضرتر است یا دود و صدای موتور ایشان! اما چندان هم مهم نبود چون کمی جلوتر با یک زمین فنس کشی شده و مورد و تصاحب قرار گرفته در پارک ملی مواجه شدم!! بار دیگر این اصل که تمام محدودیت ها و حساب و کتاب ها برای مردم عادی است و ویژه ها و خاص ها و ژن های خوب از این قواعد مستثنی هستند و . برایم یادآوری شد!

و اما تصاویری از برنامه را در کانال تلگرام شاهد باشید:

climbinhaze@


با سلام به شما همراهان گرامی!

یکی از مزیت های کم کوه رفتن و یا نرفتن به یک کوه، به خصوص برای مدت طولانی، اینست که باعث می شود تا قدر آن را بدانی و جذابیت هایی که قبلا به چشمت آمده را بهتر ببینی!

دو شاخ بی شک یکی از آن کوه های جذاب در کوهستان توچال و شمال تهران است. این قله و مسیر آن، آن هم در یک روز زمستانی، اگر با چشم دل ببینی یکی از بهترین ها و زیباترین هاست! از آخرین صعود زمستانی ام به این قله ۸ سال می گذشت و اگر چه قله نا آشنایی برایم نبوده و نیست، ولی این گذشت زمان هم جزئیات را از ذهنم برده بود و هم زیبایی ها را!! شاید هیچ وقت در گذشته به جزئیات در این حد توجه نکرده بودم!

دوشاخ دو مسیر شناخته شده برای صعود دارد. یکی یال مستقیم از دره درکه که در محل کافه عمران از مسیر عمومی جدا شده و ابتدای یال قرار می گیرد و تا خود قله به پیش می رود. دیگری مسیر قله چین کلاغ و گردنه کارا است که از مسیر اول طولانی تر بوده و به صورت خط الراسی صعود می گردد.

در مسیر اول یک ساختمان نیمه کاره در میانه یال وجود دارد که می تواند تا حدی نقش جانپناهی بدون در و پنجره را ایفا کند!! یکی از جذابیت های این مسیر رنگ بندی بسیار زیبا و متنوع سنگ ها و خاک خصوصا قبل از ساختمان مذکور است. رنگ های قرمز، سیاه، سفید، قهوه ای و خاکستری را می توان در فاصله کوتاه به چشم دید. این تنوع حاکی از وجود ترکیبات شیمیایی متنوع در خاک منطقه است.

از دیگر جذابیت ها و یا به عبارتی سختی های این مسیر، وجود صخره های متنوع در طول یال است که هر از گاهی با آن ها در گیر می شوی و این موضوع در کنار وجود برف حادتر می شود. البته در اکثر جاها پاکوب نه چندان پر رنگ مسیر این صخره ها را دور می زند. در کل اگر با مسیر آشنایی ندارید بهتر است از صعود اجتناب کنید!

در انتهای یال و بعد از عبور از آخرین صخره ها به قله فرعی می رسیم که در مورد نام آن اختلاف نظر وجود دارد! برخی آن را سیاه سنگ و برخی قله فرعی دوشاخ می نامند! قله اصلی دوشاخ و شاید شاخ دوم! در ادامه مسیر خط الراس و با فاصله نسبتا کمی قرار دارد. در نقشه علی مقیم قله سیاه سنگ قله ای بین دو شاخ و پلنگ چال معرفی شده است!

در روز صعود شرایط آب و هوایی متغیر و در مجموع آرام و مناسب برای صعود بود! روی قله هوا آفتابی و آرام و بدون باد بود.

با آرزوی ایامی خوش .

تصاویر در کانال قله های مه گرفته: climbinhaze@


سلام به شما دوستان!

در روزهای اخیر به طور اتفاقی با اخبار صعود سیزدهم قلم در قله شاهوار شاهرود برخورد کردم! روزگاری خصوصا در صعود های پنجم و ششم، این همایش خیلی پر شور و البته پر حاشیه بود و من هم توفیق داشتم در صعود ششم (قله یخچال همدان) شرکت کنم. این روزها وبلاگ نویسی روزهای کم فروغ و سوت و کوری را می گذراند و مدت هاست خیلی از دوستان قدیمی به هر دلیلی قلم خود را آویخته اند و وبلاگ هایشان خاک می خورد!! بعضی، من جمله خودم، اگرچه خیلی کم ولی همچنان کور سویی از تابش و درخشش گذشته را حفظ کرده و هر از گاهی هستند!! و البته معدود دوستانی هنوز دل به قلمشان بسته و این راه، این روزها کم رهگذر، را هم چنان ادامه می دهند و .

راستش با وجود اینکه صعود قلم در سکوت و به دور از حاشیه ها و خیلی یاران قدیمی برگزار می شود، هنوز از شنیدن خبری از آن خوشحال می شوم و خود را جزئی از آن حس می کنم، هر چند که سال هاست از آن دورم!!

در پناه خدا باشید.


با سلام به خوانندگان و دوستان گرامی.

بازهم مسأله صعودهای پر جمعیت و بی رویه به کوه ها و وم حفظ محیط کوهستان کانون توجهات قرار گرفت. اگر وبلاگ قله های مه گرفته را از قدیم تا کنون دنبال نموده باشید، بارها و بارها به زبان های مختلف به این موضوع پرداخته ایم! وم حفاظت از محیط کوهستان و جلوگیری عاجل از تخریب هر چه بیشتر آن یک موضوع ضروری است که زنگ خطر برای آن سال هاست به صدا در آمده.

قلل مرتفع و در صدر آن قله دماوند آماج بیشترین این تخریب ها و لشکر کشی هاست! قله دماوند به عنوان یک نماد ملی از حساسیت خاصی برخوردار است و حفظ و نگهداری از آن اهمیتی دو چندان دارد!

در نامه ای که اخیرا فدراسیون کوهنوردی خطاب به استانداری مازندران منتشر نموده محدودیت های خاصی در صعود به قله دماوند وضع گردیده است! اگرچه گام های مثبتی نسبت به گذشته در رویکرد فدراسیون کوهنوردی دیده می شود اما این طرح هنوز تا یک طرح پخته و ایده آل فاصله زیادی دارد!

اولا این طرح محدود به جبهه خاص (جنوبی) و زمان خاص (ابتدای خرداد تا پایان شهریور) است. بدیهی است که حفظ دماوند زمان و جبهه نمی شناسد. هر چند این بازه زمانی و این جبهه پرترافیک ترین هستند!!

ثانیا این طرح فقط محدود به کوهنوردان بوده و شامل تردد آن ها می شود و فکری در مورد چرای دام، جاده کشی بی رویه، معادن و . که خود عامل مهمی در تخریب کوه دماوند هستند نشده. اگر چه ممکن است فدراسیون کوهنوردی اختیاری در این موارد نداشته باشد!

اما پر مناقشه ترین و مهمترین بند! محدودیت نفرات صعود کننده و وضع شرط و شروط برای صعود کنندگان!!

به شخصه وضع محدودیت بر تعداد صعود کنندگان را بسیار پسندیدم و خود سال ها پیش این طرح را مطرح کردم! البته اگر ضمانت اجرایی داشته و خدای نکرده دوستان و سفارش شده ها و . مستثنی نشوند! اما در مورد وضع شرط و شروط! طبق مفاد این نامه، شخص باید تعدادی از دوره های آموزشی را گذرانده و مدرک لازمه را با پرداخت هزینه لازمه تر به فدراسیون محترم کوهنوردی، دریافت نموده باشد! در معیت باشگاه و مربی رسمی که آن هم مدرکش را از فدراسیون محترم دریافت نموده قرار گیرد و .

این ها اگر در حد توصیه باشد منطقی و قابل احترام است! اما اجبار آن ها برای صعود به دماوند جنوبی در ۴ ماه گرم سال؟!! به نظر عجیب، غیر منطقی و ظالمانه است! فکر نمی کنم چنین اام و اجباری در هیچ کجای دنیا سابقه داشته باشد!

یعنی کسی با سال ها تجربه کوهنوردی و سابقه چندین صعود به دماوند به مجرد نداشتن مدرک و نبودن عضو باشگاه صلاحیت صعود به این قله را در بهترین فصل و راحت ترین جبهه ندارد؟! جل الخالق!!!

امید است کلیه مسؤولین و صاحبان اختیار و تصمیم گیرندگان در حیطه طبیعت و کوهستان، علی الخصوص قله زیبای دماوند طرحی جامع تر، عاقلانه تر و مؤثر تر برای این موضوع بنا کنند! هر چند ما همین گام ناقص اولیه را به فال نیک می گیریم و امیدواریم با توجه بیشتر تصمیم گیرندگان اشکالات آن برطرف شود و حفاظت مؤثر تری از میراث ایران زمین صورت گیرد!

یا حق .


سلام به شما همراه و خواننده عزیز! امیدوارم روزگار بر شما خوش باشد و در لابلای مشکلات زندگی شاد و خرم باشید!

دستکاری در طبیعت به علت هجوم بی رویه گردشگر یکی از آسیب های جدی تهدید کننده طبیعت است که به شکل بالقوه و بالفعل سبب تخریب شدید اقلیم طبیعی در سال های اخیر شده و می شود.

توسعه فضای مجازی و به نوعی مد شدن طبیعت گردی در شکل و سقم های مختلف خود یکی از عوامل اثر گذار و سرعت بخش در تخریب طبیعت است. اشتراک گذاری اطلاعات و اماکن طبیعی جدید در فضای مجازی سبب معرفی شدن منطقه و نابودی قریب الوقوع اماکن و جاذبه های طبیعی می شود.

چه بسا دیده ایم که در چند سال اخیر مناطق ناشناخته و بکری توسط عده ای در فضای مجازی کشف و معرفی گردیده و در فاصله بسیار کوتاه آن را به منطقه ای شلوغ و مملو از جمعیت و زباله تبدیل نموده و پس از زمانی اندک مهر نابودی بر پیشانی آن زده.

زندگی پر استرس و دشوار در محیط آلوده شهری از طرفی میل افراد به فرار از شهر و زدن به دامن طبیعت را به دنبال دارد و از طرفی تبلیغ فراگیر و بورس شدن موضوع در فضای مجازی این عطش را بیشتر فزونی می بخشد.

اما در این میان تورهای طبیعت گردی که مثل قارچ خودرو و علف هرز در این آشفته بازار سر برآورده اند ، سرطان گونه از سلول های طبیعت بکر تغذیه می نمایند و خود ابزاری بسیار مؤثر و شتاب دهنده در تخریب و نابودی طبیعت هستند. مشخصا این تورها آدم هایی را برای رصد فضای مجازی و کشف جاذبه های بکر و جدید استخدام کرده اند. با هر کشف تازه سرطان گونه و کولونی وار به سمت جاذبه جدید حمله می کنند. آن ها در کمترین زمان قابل تصور جذابیت و بکری منطقه ای را در خود می بلعند و زمینی سوخته تحویل آیندگان می دهند!!!

البته ما دشمنی با تجارت و کسب درآمد از راه صحیح نداریم. منتها مشکل آنجا هویدا می شود که طبیعت گردی و طبیعت متولی مشخصی ندارد! ساختارها بسیار ناقص و عقب مانده هستند و نظارتی وجود ندارد. در این آشفته بازار اما عده ای از جیب طبیعت سودهای باد آورده ای به جیب می زنند! درد این است و چه باید کرد؟!!! .


پرسون با دوچرخه کوهستان-لقمه بزرگتر از دهان!!

سلام به شما! دوچرخه سواری کوهستان یکی از رشته های جذاب و مهیج مرتبط با طبیعت گردی است که در سال های گذشته کم و بیش به آن پرداخته ام. عمدتا مسیرهایی که حالت جاده خاکی دارند بر حسب شیب و طول مسیر را می توان از نظر درجه سختی از آسان تا مشکل تقسیم بندی کرد. مسیرهایی مثل فرحزاد به امام زاده داوود، دشت لار و یا حتی منطقه خجیر در اطراف تهران جزء این دسته هستند! اما برخی از مسیرها شرایط خاص تری دارند و از نظر شیب و سنگلاخی بودن جزء مسیرهای دشوار و فنی محسوب می شوند. صعود و فرود از این مسیرها علاوه بر توان بدنی و دوچرخه مناسب به تجربه و فنون عبور از این گونه مسیرها نیازمند است!

قبلا قله پرسون را دو بار پیاده صعود کرده بودم و تصورم از مسیر آن، یک مسیر خاکی با شیب مناسب بود! اما در عمل و وقتی تصمیم گرفتم با دوچرخه آن را امتحان کنم چهره کاملا متفاوتی از این مسیر هویدا شد!! مسیری سنگلاخی با شیب کاملا تند و در یک کلام بد قلق!! به قول هادی عامل چقر بد بدن!! و اما اشتباه محاسباتی دیگرم انتخاب روز جمعه برای این برنامه بود. شلوغی مسیر چه از لحاظ کنترل و عدم برخورد با پیاده ها و چه از نظر تمرکز کردن و اظهار نظر و فضل گاه و بی گاه خلایق نامناسب و آزار دهنده است! تا دشت هویج اکثر مسیر دوچرخه به دست و بعضی جاها که شیب مناسبتری داشت سواره طی شد! بعد از دشت هم که عملا یک مسیر محو سنگلاخی در پیش بود و امکان رکاب زدن وجود نداشت. گروه ها هم یکی پس از دیگری ظاهر می شدند و ته مانده تمرکز را سلب می کردند! تازه فهمیدم به بعضی آدم ها برای انتخاب برنامه باید جواب پس داد. مثلا یه بنده خدایی که گولاخ و پهلوان پنبه یکی از این گروه ها بود با حالت طلب کاری گفت: تو که نمی تونی واسه چی با دوچرخه اومدی؟!! اونجا فهمیدم همیشه اینطوری نیست که حتما باید مزاحم کسی بشی تا متعرضت بشن!! گاهی اوقات وقتی داری کار خودتو می کنی و کاری به کسی نداری بازم متعرض می شن!! همچین ملتی داریم یعنی!!

القصه شرایط مطابق رؤیاهای من نبود و مسیر سخت تر از تصور اولیه. مشخصا به تمرین و مهارت خیلی بیشتری برای این سطح برنامه نیاز داشتم! بازگشت آسان تر از رفت بود و با اندکی دقت عمده مسیر را سواره طی کردم. اگرچه باز هم بعضی جاها به خاطر شیب خیلی تند و شلوغی مسیر احتیاط کرده و پیاده می شدم. دست آخر برای جلب رضایت خودم مسیر جاده افجه به برگ جهان را طی کردم که در بهار رؤیایی امسال واقعا فرح بخش بود!

ممنون از حوصله تان! در پناه حق!


سلام به شما عزیزان! روزگار بر شما خوش!

صعود قله کلکچال اون هم توی زمستان همیشه خاطره انگیز و جذاب بوده! قله ای به ظاهر سهل الوصول که جذابیت های خودشو داره و نباید زیاد دست کم گرفته بشه! حداقل برای من خیلی اوقات آروم نبوده. از مه و بارش برف و وزش باد نباید غافل بود و

ساعت ۷:۱۵ صبح جمعه ۲۷ بهمن، استارت از پارک جمشیدیه! ابتدای مسیر تا نزدیک ایستگاه سوم چیز قابل ذکر و جدیدی نبود. مدت زیادی می شد از این مسیر و عمدتا به دلیل شلوغی بالا نرفته بودم! از قبل از ایستگاه سه انداختم توی مسیر فرعی و به سمت نور الشهدا و اردوگاه بالا رفتم! از بعد از تپه نور الشهدا مسیر نسبتا یخ زده بود و استفاده از یخ شکن را ضروری می کرد. توی محوطه باز اردوگاه صبحانه به صورت اشتراکی با خانم سگه میل شد. ایشون خوش اشتها بودن و نون باگت و پنیر تبریزی من را به نون بربری بیات دیگران ترجیح می دادن!!

بعد از اردوگاه مسیر طبق انتظار خلوت تر و دلچسب تر بود! نوای هدفون باعث می شد خستگی کمتر احساس بشه و طی کردن مسیر لیز و یخ زده با کمک زنجیر کفش آسون تر هم بشه!! رسیدن به گردنه و ادامه حرکت از مسیر پاکوب و برفکوبی شده به سمت قله اول و دوم سختی زیادی نداشت. البته از حوالی ظهر بارش برف ریزی، که پیش بینی هم می شد، شروع شد و لذت کوهنوردی را بیشتر کرد. همچنین مه تا حدودی منطقه و خط الراس توچال را پوشاند. البته در اطراف کلک چال ها خبر خاصی از باد و بوران نبود و شرایط برای تردد ایمن به نظر می رسید!

از ابتدای برنامه دوست داشتم در صورت داشتن وقت و مساعدت هوا سری به اسپیلت در غرب گردنه لو پهنه هم بزنم. البته هم وقت کمی گذشته بود و هوا هم که ایده آل نبود و منصرف شدم. اما موقع رسیدن روی گردنه یه صحنه فوق العاده دقایقی منو مبهوت کرد!! یک قلاده گرگ در زیر قله اسپیلت و نزدیک اون با سرعتی خیره کننده، مسیری را که به حدود نیم ساعت کوهپیمایی با سرعت معمول یک آدم نیاز داشت، در عرض دو سه دقیقه طی کرد و از دید من محو شد! اینقدر این صحنه جذاب بود که اصلا به فکر گرفتن عکس و فیلم نیفتادم! با دیدن این گرگ یه نفس راحت کشیدم که تنهایی به اون سمت نرفتم! چون هیچ کوهنورد دیگه ای هم اونطرف نبود!!

خلاصه اینکه بقیه مسیر را هم بدون وقفه خاصی طی کرده و به مبدأ صعود برگشتم تا قصه یک صعود دلچسب دیگر به کلکچال برایم به پایان برسد!

مهمان ما باشید در کانال قله های مه گرفته به آدرس:

climbinhaze@


سلام به شما دوستان و همراهان!

وقتی بعد از دو سه ماه انتظار و هوای آلوده و زله و مصیبت و . یک هفته زمستون و برف دارید نمی شه به سادگی از کوه گذشت!! اگرچه همین یک هفته زمستون هم خیلی ها رو زمین گیر کرده و به خدا ایراد می گیرن چرا برف اومده! باید این نعمت را دریافت و قدرشو دونست و مزه مزش کرد با همه وجود! حتی اگه تو اوج نباشی و دل و دماغ قدیم را نداشته باشی و حتی نگران سلامتی و آسیب دیدگی باشی!

این روزا ممکنه خیلی چیزها مثل قدیم و چند سال پیش نباشه و تو هم آدم اون روزها نباشی. اما به اقتضای حال نباید از لذت های کوچک گذشت!

بعد از یک هفته برفی و سرد، یک کوه نه زیاد سنگین بیخ گوش پاییتخت می تونه حالت را خوب کنه. چین کلاغ با اسم عجیب و غریبش که شاید غلط انداز و با ابهت به نظر بیاد، کوه چندان دشواری نیست. این قله کاملا مشرف به تهرانه و یکی از قله های غرب خط الراس توچال با ارتفاعی حدود ۲۸۵۰ متر! البته نباید گول ارتفاعش را خورد و زیادی دست کمش گرفت! نه، چین کلاغ هم برای خودش قله ایه، اگرچه در شرایط عادی، آسون تر و دست یافتنی تر از خیلی قله هاست! این قله از نظر هندسی قله پهنی هست و یال ها و مسیرهای مختلفی داره! یال جنوبی سر راست ترین و کوتاه ترینه! یال های دیگه ای در جنوب شرقی و غربی، شرق و شمال این قله وجود داره که اون ها هم بسته به فصل و مبدأ حرکت شما قابل استفاده هستن. مسیر جنوبی از داخل دره، معروف به مسیر چشمه، در زمستان به علت تردد زیاد در صورت وجود برف کمی یخ زده هست. یال جنوب شرقی در این شرایط جایگزین مناسبی هست.

چین کلاغ در صورت بارش برف می تونه یک برنامه زمستانی مفرح برای یک سطح آمادگی متوسط باشه! البته به شرطی که دست کمش نگیریم و تجهیزات و احتیاط کافی را همراه خود کنیم!!

تصاویری از چین کلاغ در

climbinhaze@

سلامت و شاد باشید و همیشه برفراز!


سلام به شما! امسال پاییز اونطور که باید پاییز نبود! کمبود کم سابقه بارش ها و آلودگی هوا در تهران بیش از هر چیزی به چشم می خورد. شاید این حس بین خیلی از کوهنوردان مشترک باشه. وقتی می بینی کوهها آخر پاییز خشکه و برف به چهره نداره نا خودآگاه خمودی و افسردگی به انسان سرایت می کنه!

بیش از دو ماه بود کوه نرفته بودم! با اینکه امسال، بعد از یک نقاهت طولانی، نیمه اول رو پر بار پشت سر گذاشتم، اما نیمه دوم نشونی از اون نیمه پر بار نداشت! یه مشکل دیگه افت توان بدنم در این ایام هست. این ممکنه ناشی از کاهش تحرک کلی و یا افزایش سن باشه! یا شایدم یه بیماری خاموش!! اما هر چی که هست در عمده برنامه ها بدنم سنگین تر از سال های قبل نشون داد و به شکل قابل لمسی کندتر شدم!!

بگذریم! خودم هم از این رخوت به تنگ اومده بودم و تصمیم جدی گرفتم که این آخر هفته خونه نمونم! قلعه دختر از مسیر آشنای آهار و ده تنگه، گزینه خوبی به نظرم اومد! هم زیاد سنگین نبود و هم به خاطر شمالی بودن شانس زیارت برف ایجاد می شد! در یک صبح جمعه نه زیاد زود از میدان اصلی روستای آهار حرکت خودم رو در جهت شمال غرب شروع کردم! اگر چه کوه ها خشک و کم برف بودند٬ اما بقایای برف هفته گذشته بعضی جاها توی مسیر خودنمایی می کرد. مسیر ده تنگه که حالا دیگه کاملا به جاده ماشین رو تبدیل شده !! را طی کردم. بعد از یه مکث کوتاه واسه خوردن صبحانه، به سمت گردنه زرگاه حرکت کردم! به علت بی برفی، مسیر از همیشه خلوت تر بود و خودم تنها مسیر را ادامه دادم. نزدیک گردنه زرگاه یه تیم رو در حال فرود از یال دیدم. ضلع جنوبی دره که جبهه شمالی قلعه دختر به حساب می آید، تا حدودی پوشیده از برف بود که غنیمتی بود تو این سال قحط!!

وقتی به گردنه رسیدم یه مکث کوتاه دیگه داشتم! گروه فوق الذکر آماده حرکت به پایین بودند. یکی از نفرات گروه (احتمالا سرپرست) گویا بخواد از من امتحان بگیره گفت: به سلامتی کجا؟ منم پاسخ دادم: قلعه دختر! بعدش در حالی که ساعت حدود ۱۱:۳۰ بود٬ برگشت گفت: فکر نمی کنین کمی دیر شده؟! من که از لحنش فهمیده بودم یکی از کارشناسان و دلسوزان اتومات هستن! قاطعانه و محکم پاسخ دادم: نخیر!!! انگار پاسخم بیش از حد قاطع بود، چون بنده خدا در نطفه خفه شد!!

خلاصه در حالی که بالاتر از گردنه برف بیشتر داشت خودشو نشون می داد و من تازه داشتم از کوهنوردی تو این شرایط حض می بردم، بعد از تلاشی نه چندان طولانی ساعت ۱۳:۰۰ به قله زیبای قلعه دختر رسیدم! با توجه به کم برف بودن مسیر از زمان خودم زیاد راضی نبودم!

برای برگشت چون جنوب قله کاملا خشک و خالی از برف بود، از مسیر شن اسکی و گردنه آهار بشم پایین اومدم! فکر می کردم این مسیر باید خیلی کوتاه تر از ده تنگه باشه، اما اینطور نشد. این مسیر خاکی تا روستا نسبت به دفعه قبلی خیلی طولانی به نظرم اومد!

مجموع صعود و فرود من در شرایط کاملا کم برف ۹ ساعت طول کشید که به نظرم زیاد میاد! و نکته آخر اینکه هوای آلوده شهر قشنگ تهران تا بعد از ظهر حتی داخل دره آهار را کاملا در بر گرفته بود!

تصاویری از قلعه دختر در کانال وبلاگ به آدرس:

climbinhaze@

همواره شاد و تندرست باشید!


آخرین جستجو ها

Lauren's site خرید اینترنتی ارزان ست شورت و سوتین نیم تنه شلوارک لباس زیر زنانه دخترانه فانتزی شیک 2020 خرید ممبر کانال تلگرام (ایرانی و فیک) وبگاه اشعار رضوی | شعر در مدح امام رضا(ع) کنار تو فقط آروم میشممم آهنگ 14 مینا خرید هدیه روز مرد | روز پدر |هدیه برای آقایان DIY LED Grille Panel Light,Flexible LED Display Panels,LED Flood Light Bulbs Indoor Mimizreza artme